معنی دیوی درشاهنامه
حل جدول
اکوان
جدرستم درشاهنامه
نریمان
برادر رستم درشاهنامه
شغاد
دیوی در شاهنامه
اکوان
کار علمی ادموند دیوی
کشف گاز آلی استیلن
دیوی از پیروان اهریمن
آسموغ
لغت نامه دهخدا
دیوی. (ص نسبی) منسوب به دیو. شیطانی. عمل دیو:
نبینی طبع را طبعی چو کرد انصاف رخ پنهان
نیابی دیو را دیوی چو کرد اخلاص رخ پیدا.
سنایی.
|| (حامص) دیو بودن. همچودیو رفتار کردن. صفت دیو:
ترک دیوی کنی ملک باشی
ز شرف برتر از فلک باشی.
سنایی.
در کوی عشق دیوی و دیوانگی است عقل
بس عقل کو ز عشق ملامت گزین گریخت.
خاقانی.
چون شدی در خوی دیوی استوار
میگریزد از تو دیو ای نابکار.
مولوی.
- دیوی کردن، شیطنت نمودن و اعمال شیطانی را پیروی کردن. (ناظم الاطباء).
- دیوی نمودن، به معنی دیوی کردن. (ناظم الاطباء).
سخن بزرگان
من از اشتباه بیش از موفقیت درس آموختم.
جان دیوی
زندگی خود را تبدیل به مدرسه ای برای یاد گرفتن کن.
واژه پیشنهادی
ارژنگ، اکوان
اکوان دیو-پولادوند-پولادغندی-ارژنگ دیو-خزروان-
اکوان
اثری از جان دیوی آمریکایی
آموزشگاه های فردا
معادل ابجد
636